دسـتـانـم شـایـد

 

 

 اما دلم نمی رود به نوشتن!

 

 

 این کلمات به هم دوخته شده کجا ،

 

 

 احساسات من کجا . . .

 

 

 ایـن بـار . . .

 

 

 نـخـوانـده مـرا بـفـهـم(محدثه) . . .

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 


می دانی؟
 
یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است
 
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

همیشــــــه همینطــــــوره !
وقتی میخوای حرف دلــــــتو به کسی بــــــگی
یه حــــــس ، یه بــــــغض ، یه تــــــرس ، یه ... نمیدونم اسمشو چی بذارم
یه پــــــُتک که تو سرت پایین میاد و لهت میکنه !
نمیذاره مث آدم حرفتو بزنی و هی به خودت فــــــشار میاری که
آره بخدا میخوام حرف بزنما ! نه اینکه نخوام . نمیتونــــــم !
ولی کیه که باور کنه چی مــــــیگی .
و آروم آروم مــــــنزوی میشی و
تازه اونجاس که میشی یه بدخــــــت مثٍ مَن

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلم تنگ شده..! اینبار برای خودم......برای خود قدیمیم دلتنگم...! زندگیم اون زمان واسه خودم بود..نه مثه حالا که همش میخوام واسه دلخوشی این و اون زندگی کنم...!

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

کـــاش فقـــط یـــه نفـــر بـــود . . . کـــه

وقـــتی بغـــــض میـــکردی . . . بغلـــــت

میـــــکرد و میــــگفت: گـــــریه کنــــی

میکشـــــمتا ! ! !

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

کـــاش فقـــط یـــه نفـــر بـــود . . . کـــه

وقـــتی بغـــــض میـــکردی . . . بغلـــــت

میـــــکرد و میــــگفت: گـــــریه کنــــی

میکشـــــمتا ! ! !

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

با تمام مداد رنگی های دنیا
به هر زبانی که بدانی یا ندانی
خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام
تنها یک جمله برایت خواهم نوشت :
دوستت دارم خاص ترین مخاطب دنیا ( محدثه ) ...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

به هیچ کس اجازه نمی دهم جای تو بنشیند

تو که نیستی جایت خالی است


این روزها به این فکر می کنم

با چه بهانه ای جای تو را تا ابــــد خالی نگه دارم...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

غمگینــم... مثه عکسـی در اعلامیــــه ی ترحیـــــم !


کـــه "لـــبخنــدش" .. دیگــران را "مـی گــریـانـد" ...!

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

فکــر می کــردم


در قلب تــ ـــ ـــو

محکومم به حبــس ابد!!

به یکبــاره جــا خــوردم ...

وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:

 
هــی..

تــو


آزادیـــــ!
.
.
.


و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد !!..

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

 

پایان حکایتم جالبو شنیدنی نیست

((من عاشق او بودمو او عاشق او))

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

گفتمش دل ميخري.؟
پرسيدچند.؟
گفتمش دل مال توتنهابخند.
خنده اي كرد و دل ازدستم ربود.
تابه خودبازآمدم اورفته بود.
دل زدستش روي خاك افتاده بود.
ردپايي روي دل جامانده بود.

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

می گویند تا شقایق هست زندگی باید کرد

من شقایق را پس از عمری جستجو یافتم

در سکوتی آرام آمد و در خانه ی قلبم نشست

دستهای سرد و مهربانش را به دیوارهای گرم قلبم کشید

دستهایش نقش محبت به دلم بخشید

نرم نرمک رویید

مثل گل های امید

باشنیدن صدای زیبایش

خون در رگانم جوشید

زندگی رخت بهار به تن پوشید

چشمه های عشق دوباره جوشید

چون آمد بهار زندگی

بهاری که می دانم تا ابد پا بر جاست

حالا دیگر شقایق همیشه اینجاست

عشق تا ابد پا برجاست ....
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تکیه به شونه هام نکن من از خودت خسته ترم ما که به هم نمی رسیم بسه

دیگه بزار برم

کی گفته به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم حیف تو نیست کنج قفس لباس غم تنت کنم

من نه پری قصه هام نه قهرمان کتابا یه پسر گوشه نشین نه نامی فرشته ها

من عاشقم همین بس غصه نداره بی کسی قشنگی قصه ماست که ما به هم نمی رسیم

گفتم میری از خاطرم شاید فراموشت کنم شاید نداره بعد از این باید فراموشت کنم



حرفای تلخیه ولی باید واقعیتو درک کرد.........عشق چیزی جز دوروغ نیست
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

برایت گریه کردم و نوشتم ...

افسوس تو محبوب خیلی ها شده ای محبوب کسانیکه تنها برای جذابییتت دوست دارت شده اند.

آن چشمهایت . آن صدایت . آن ... آه هر جذابیت جسمانی که داری موجب محبوبیتت شده .

آنها چشمهای قشنگت را دیده اند اما مثل من غم آن را نفهمیده اند . آنها طنین خوش صدایت را بارها چشیده اند

اما مثل من اوج فریادت را از روح خسته ات نفهمیدند ومن وقتی عاشقت شدم که از جسمت گذشته بودم

و روحت بود که مرا جذب می کرد . روحم . همچون آشنای دیرینه ی روحت که گویی زمانی را با تو بوده وبعد مدتی جا مانده است .

چه مدت نمی دانم اما حالا دوباره تورا یافته ولی هنوزهم بدون تو..... وای گریه . امانم نمی دهد آرام وقرار ندارم مانده ام چکنم؟

جطور این عشق را به تو بفهمانم؟ برایت کلماتی را باید به زبان بیاورم که عشا ق جسمانیت قشنکتر از من بیان می کنند.

اما من برای گفتن هرکلمه بغضی را باید فرو دهم واین آهنگ صدایم را لرزان و ترحم آمیز می کند

وبرخورد تورا با من سطحی . چرا که می اندیشی با عشقی بی عمیق وسطحی روبرو شده ای

پس به ناچار سکوت می کنم وحالا تمام این سخنهارا برایت گریه کردم ونوشتم به امبد اینکه زمانی جای این اشکها را بخوانی حتی اکر

عشق روحیم را درک نکنی!
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

عجب دنیاییه!!

عجب دنياييه !!!

قلبه منه ...

واسه منه ...

تو سينه منه ...

اما ...

واسه تو ميزنه ...
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

حالم خوب است اما،سخت دلتنگ روزهایی هستم که می توانستم از ته دل بخندم 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

برای همه وقت هایی كه مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی كه به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی كه به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی كه مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی كه با من شریك شدی.

برای همه وقت هایی كه با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی كه خواستی در كنارم باشی.

برای همه وقت هایی كه به من اعتماد كردی.

برای همه وقت هایی كه مرا تحسین كردی.

برای همه وقت هایی كه باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی كه گفتی "دوستت دارم"

برای همه وقت هایی كه در فكر من بودی.

برای همه وقت هایی كه برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی كه به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی كه دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی كه به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی كه در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نكن كه :

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل كتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط كافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در كنار تو باشم.

من كاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هركسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فكر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی كه لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو
دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو
گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ، وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم
گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری تا نفس دارم با تو بمانم
روزها گذشت… روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت
من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!
درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ، عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!
یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ، در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری….
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم ! دیگه دوستت ندارم ..... وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری ..... مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست ! اما .... نمیدانم چه حکمتیست که آدمی ؛ همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم....

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

فراموش کردنت
زیاد هم سخت نیست !
فقط کافیه دراز بکشم....
.... چشم هام رو ببندم
و برای همیشــــــــه
.
.
.
.

بمیرم

 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

ای خدا تو بگو

 

چرا ؟

 

چرا شکستن دل پیگرد قانونی ندارد؟

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

آهسته گفت:

 "خدا نگهدارت"

در را بست و رفت

آدم ها چه راحت مسوليت خودشان را

به گردن خدا  مي اندازند...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

من که میدانم به دنیا اعتباری نیست

بین مرگ وزندگی قول وقراری نیست

من که میدانم عجل ناخواسته می آیدوراه فراری نیست

پس چرایادت نباشم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

رفیق نیمه راه .اصلاً مرا یادت هست؟یا نه، فقط این منم که نگفتنی هایم را می نویسم؟

چه روزگار غریبی است و چه احساسی غریب تر"تو" دیگر در شعرهایم "او" شده ای و من .... لابلای این سطرهای نمناک سرگردانم به دنبال تو می گردم و پیدایت نمی کنم .شاید هم من بی دلیل میان شعرهایم تو را جستجو می کنم.

تو که بی معرفت نبودی .راه ما تمام نشد که رفتی، کجای این دنیای وحشی دنبال ات بگردم؟ کدام شب طولانی را با چشمهای تو خواب رنگی ببینم؟فراموش کردن تو هنر می خواهد و من بی هنر ترین انسانم.

غم مخور همانی میشوم که تو می خواستی . آرام و ساکت...

این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم.

اگر تمام کلمات دنیا راهم برایت بنویسم باز هم مرا نمیفهمی...چون ندیدی چشمهایم چقدر مات شده این روزها ... به روی گریه نمی آورم که شب است ...چقدر حماقت میخواهد که آدمی نا امید شود ...

       
چه ساده بودم من ...فکر میکردم آنقدر بزرگ شده ام که گریه را از یاد برده ام ،فکر میکردم آنقدر سخت شده ام که هیچ زمین خوردنی نمیتواند مرا بشکند، فکر میکردم به هرچه حرف تلخ و نگاه تلخی و طعنه ی تاریک آنقدر عادت کرده ام که میتوانم لبخندی از سر بی قیدی بزنم و در دل بگویم "این نیز بگذرد "

فکر میکردم احمقانه ترین کار دنیا انصراف دادن از ادامه ی راه زندگی است .


فکر میکردم هیچ بن بستی نمیتواند مرا از ادامه ی راه منصرف کند و هیچ گاه، هیچ گاه از ادامه دادن انصراف نخواهم داد .فکر میکردم اگر به بن بستی برخوردم از بیراهه میروم ...اما میروم ،  فکر میکردم آنقدر قوی شده ام که کوله بارم را زمین نگذارم و اگر لازم شد کوله ی مسافر خسته ای را نیز بر دوش گیرم .

فکر میکردم خدایی دارم که همین نزدیکیست ...آنقدر نزدیک که حرفهای دلم را نیز میشنود ،فکر میکردم خدایی دارم که هیچ گاه ،هیچ گاه با من قهر نمیکند.

فکر میکردم خدایی دارم که اگر برایش گریه کنم دلش میگیرد.

اما فهمیدم آنقدر دلم کودک است که میتوانم یک شبِ سیاه را تا صبح گریه کنم . فهمیدم یک نفر هست که نگاه  و طعنه ی تلخش مرا میشکند ...مرا به راحتی شیشه میشکند ،خرد میکند . فهمیدم یک شبه آنقدر کودک شده ام که با هر حرف نادرستی بغض میکنم و روزها شکسته میمانم.

فهمیدم خدایم آنقدر دور است که نمی بینمش ، فهمیدم اگر دریا دریا اشک بر دامنش بریزم حتی گرمی دستانش را بر روی سرم حس نمیکنم . فهمیدم انصراف از ادامه ی زندگی احمقانه ترین کار دنیا نیست ...من هم ممکن است از ادامه انصراف دهم . 

فهمیدم گاهی تنها یک راه پیش رو داری و اگر به بن بست برسی هیچ بیراهه ای نمیتواند تو را به مقصد برساند، فهمیدم گاهی ترس از بیراهه ها و هر آنچه که نمیتواند خوب باشد قدرت رفتن را ...قدرت ادامه دادن را میگیرد

فهمیدم زودتر از حد انتظارم خسته میشوم ...آنقدر خسته که زانوانم خم میشود و به زمین میخورم. شبی آرزو کردم همه چیز تمام شود ، به هر قیمتی...میفهمی؟! هرقیمتی ... اما انصراف هم جسارت میخواست که من نداشتم ...پس ماندم و تنها آرزو کردم که شب بخوابم و صبح زود ... 

خیلی حرفها تا لبه ی پرتگاه ذهنم آمدند و چند قدم مانده تا لبه دوباره آرام آرام برگشتند بی آنکه سقوط کنند همانجا ماند و وقتی لایه ای از غبار زمان رویشان نشست وکمی کدر شدند رفتند که فراموش شوند …یا چه میدانم شاید رفتند گوشه ای نشستند تا روزی دیگر غبارشان را پس بزنم و خوب بهشان فکرکنم و سکوت جای همه شان راگرفت.  اصلا چه ربطی میان نوشتن های من و بودن های تو هست که از نبودنت مینویسم؟ 

وقتی دستانت در حسرت دستانیست که فاصله اش تا تو سه نقطه است از همیشه تنها تری.

میدانی نوش دارو بعد مرگ سهراب یعنی چه؟ یعنی دل میگیرد و تو نیستی ...یعنی دل من پر از حرف است و حرفها آنقدر همانجا میمانند که در من حل میشوند ...یعنی صدای تو که می آید تنها حال غریبه ای را میپرسم که آن طرف خط نشسته ونمیداند این طرف همه ی لبخند ها زورکی است ...یعنی صدای بوق تلفن میگوید کسی آن طرف خط نیست و من تازه بیاد می آورم چقدرحرف درپستوی دلم بود 

نه ! نترس چیزی از این گلایه ها را نخواهی شنید که مبادا خاطر این روزهایت آشفته شود... قصد رفتن هم ندارم ...از فرار خسته ام بگذار هرکه میخواهد بیاید، هر که میخواهد برود ...وهیچگاه نفهمد چشمی تر شد . 

خودم بریده بودم ...خودم دوخته بودم و حالا ذره ذره میشکافم آن پیراهن آبی را که به رنگ رویا دوخته بودم و به تن باور هایم کرده بودم ...  سرد است ...ذهن من، قلب تو ... نه اینکه شکسته باشم ..نه! اما عریانم ...و عجیب میلرزم ! راه میروم و فکر میکنم ...فکر میکنم و شخم میزنم زمین مرده ی ذهنم را ...تکه تکه های دیروز را از زیر خروارها خاطره بیرون میکشم ... 

هرچقدر این کتاب را زیر و رو کنم داستان دیگری از لابلای کلماتش بیرون نخواهد ریخت ...باورش میکنم! باید فصلی نو را شروع کنم ...اما نمیتوانم!!! نبودن هایت را هم نشمردم … دارد حکایت دل و دیده باورم میشود ... 

کجای این روزهای پر از سکوتی؟ چه میکنی؟ نشسته ای و به چشمهایی که بیقرارت کرد فکر میکنی یا همان باریکه راهی را که از دلت به دلم کشیده بودی را هم بسته ای؟

نمیدانم چرا از همه نامحرم ترشده ای! میدانی …نشسته ام و به اینجا فکر میکنم…به اینجایی که آدم تنهاست یا شاید به آدمی که اینجا تنهاست" اگر آدم باشد " 

همه میگویند تنهایی ام از جنس تنهایی آدم نیست" من از دل سپردگان هیچ مکتبی نیستم ...و خوب میدانم این آدم را ویران میکند . جایی دارم که نمیدانم کجاست ،آنجا که نه گنبد طلا دارد و نه چاه و نه ضریح چیزی در درونم ... خدایی را صدا زدم که خودم میشناسمش نه خدایی که بین صفحات کتاب میگذارند و از عذابش مینویسند 

روزهای دلتنگ وکش داریست...

میتوانم لحظه لحظه ی بودنم را در نبودنهای طولانیت تباه کنم ... میدانم ..میدانم ...دست دلم رو شده ...اما سخت است به باختن اعتراف کنم ... باور کن نگاه کردن به چشمهای شکسته ی بازنده سخت است چه برسد به این که آن بازنده خودت باشی و دیوارها همه آینه! 

فکرم این روزها به هرجا میرود ...به هرجا که تو در آن نباشی میرود!  نگاهم نیز این روزها مانند فکرم هرزه شده ...به هرچشمی زل میزند... اما  برای پیداکردن تو ...برای گم کردن خودم ... اما میدانم، تلاش بیهوده ایست.

من حساب و کتاب نمیدانم ...نمیخواهم نبودن هایت را بشمارم ...تنها میخواهم بگذرند و من نفهمم ...و آنقدر گمت کنم که تا خودت نخواهی هیچگاه پیدایت نکنم ..اما مگر میشود با این همه ردپا گمت کرد؟! 

نگاهت چه رنج عظیمی است، وقتی به یادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام...  گاهی با سی و دو حرف و حتی فریادی که تا عرش میرود کسی حرفت را نمیفهمد،اصلا نمیشنود وگاهی...

چه ساده بودم من ...این روزها پر از سکوتم ، اما سکوتم پر از حرف است .حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم. 

 روزهای دلتنگ و کش داریست ...بهتر است بگویم شب های دلتنگ و کش دار... شب هایی که نمی دانم چرا صبح نمی شوند!!!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
 
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
 
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
 
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
 
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
 
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
 
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
 
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
 
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
 
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
 
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
 
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
 
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
 
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

خنده هاى زوركى

اشكاى يواشكى

شب وروزى بى هدف

لحظه هاى الكى

ساعتاى پرسوال

دلخوشى ها تو خيال

حسرت پرنده اى

كه نداره پرو بال
 

دلم گرفت از اين روزا

ازاين روزاى بى نشون

ازاين همه دربه درى

ازگردش چرخ زمون

دلم گرفت از آدما

ازآدماى مهربون

ازاين مترسكاى پست

ازهمدلاى همزبون

توهم كه بى صدا شدى

آهاى خداى آسمون

آهاى خداى عاشقا

تويى فقط دلخوشيمون

آره دلم خيلى پره

ازغماى رنگاوارنگ

از جملۀ دوست دارم

دروغاى خيلى قشنگ

دلم گرفت از اين روزا

از آدماى مهربون

 از تو كه با ما نبودی

    ازاون خداى آسمون

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

اگر نرفته بودی

هیچ گاه نمی دانستم

دلتنگی

یعنی چه؟؟؟

"دلتنگی ام را به تو مدیونم"

 

 با این که پیشمه ولی دلم براش تنگ میشه.... اخه خیلی عوض شده ....خیلی ....

دیگه اونی که من با تموم وجودم عاشقش بودم نیس....

دارم دیوونه میشم اخه چرا اینقدر عوض شده؟؟؟ 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلتنگی..................................حاضر!

غم.......................................حاضر!

درد.......................................حاضر!

دوری.....................................حاضر!

عشق.................................؟؟؟؟؟؟؟

بلندتر می خوانم......عشق................؟؟؟

باز هم نیامده

غیبتهایش از حد مجازش دیریست که گذشته

اخراجش می کنم!!!!

با آنکه نمی شود اما زندگی را ادامه می دهم...!

مشق هر شبتان همین باشد

"جای عشق برای همیشه خالیست."

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟!
پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
می بینی
قصه ی عشقمان!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
اما کسی نیست تا با من درد دل کند ، کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم
و آرام شوم… هیچکس نیست!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

پیر شده ام .

 نه تنها چهره ام که تمام زوایای قلبم شکسته شده اند .

مانده ام این جاده ی تنهایی را با کدام امید باید به انتها برسانم .

 با کدام روزنه ای؟

 از روشنایی شمعی نیم سوز ؟

مادر می گوید : (( گرفته ای ... شور و حال جوانیت کو ؟ ))

کدام شور و حال ؟ کدام جوانی مادرم ؟ 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

آن روزها که می گفت عاشق است

خواست که آرزویی بکنم .

به او گفتم که من دیگر هیچ آرزویی ندارم ،

وقتی تو در کنارمی

لبخندی زد و گفت :

مگر می شود .

فقط مرده ها هیچ آرزویی ندارند.

من هم لبخندی زدم .

 

و او  گفت .

از هزارن آرزویی که در سر داشت .

و امروز به دنبال همان آرزو هایش رفته .

و من

هنوز هم هیچ آرزویی ندارم .

او نمی دانست

و هنوز هم نمی داند

که همان یک لحظه ای که در کنارم بود

من به تمام آرزوهایم رسیدم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

هنوزم عاشقت هستیم

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم جای تو اینجاست

تو قلبِ من ، روی نیمکت

منم دلتنگ تو ، اما

شده خالی دیگه نیمکت

 

هنوزم ردِ پات اینجاست

کنار نیمکتِ خالی

دیگه برفی نمی باره

تو نیستی ، نیمکت م خالی !

 

هنوزم عطر تو اینجاست

ولی بارون نمی باره

دل تنگِ منم انگار

هوای نیمکت و داره

 

هنوزم یادِ تو اینجاست

کنار نیمکتی خالی

نمی شه بی تو تنها موند

من و این نیمکتِ خالی

 

هنوزم عشق من اینه

بشینم روی این نیمکت

تو رفتی ، من شدم تنها

فقط مونده ، همین نیمکت

 

تموم اون روزها رفته

از عشقت نیمکتی باقی ست

من و عشقت هنوز هستیم

ولی نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 

کسی جات و نمی گیره

از عشقت نیمکتی باقی ست

اگه برگشتی اینجا ها

بدون نیمکت ، هنوز خالی ست !!!

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

می خواهم عشق تو را ،

آنقدر به اشتباه بنویسم !

که هر روز آن را ،

برایم سرمشق کنی .

کاش می دانستی

که چه زیباست

تکرار مشق عشق ...
آن هم به شوق هر روز دیدنت .

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

برای تو مینویسم

از احساسم.از دلتنگیم.و روزهای بی تو بودنم

و از همین راه دور دستان گرمت را میفشارم

چشمانم را میبندم و تصور میکنم با تو هستم

آه!

 زیر باران با تو قدم زدن چه آرامبخش است

چه حس خوبیست محبت کردن و محبت دیدن

چه حس خوبیست با تو بودن

و رهایی از تمام غم ها و دلتنگیها

احساس سبکی میکنم وقتی

از دلتنگیهایم سخن میگویم و تو

دلداریم میدهی

وقتی در آغوشت میگریم

احساس میکنم بیشتر دوستت دارم

بیشر و بیشتر از هر زمان دیگر

نمیدانم چرا لحظه ها نیز با من قهرند.

چرا حرکت نمیکنند؟!

زمان وصال را نمیدانم

اما محبوبم....

از تو میخواهم برای من باشی

و دوستم داشته باشی

تا آخرین نفس دوستت خواهم داشت بهترینم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی


حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس ت بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی
پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتیه

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

  يک پسر با يک نگاه از يک دختر خوشش مياد ...
 
  و عشق از طرف اون شروع ميشه تا جايي که زندگيش رو پاي عشقش ميذاره ...
 
  اما دختر باور نميکنه چون  چيزهايي ديده و شنديده که ...
 
  تا دختر مياد پسر رو باور کنه ٬ پسر دلسرد و خسته ميشه ...
 
  ميره با يکي ديگه ...
 
  بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه ميره طرفش اما پسر.......

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تو اگه دوسم داشتی

جز به من نگاه نمیکردی

تو اگه دوسم داشتی

جز به من فکر نمیکردی

تو اگه دوسم داشتی

فقط با من بودی

تو دوسم نداشتی بی معرفت

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

سرعتمو کم کردم که بهم برسی....

وقتی بهم رسیدی هوا برت داشت که میتونی به کسایی که جلوتر از منن برسی....

حالا بدو تا برسی...بدو تا برسی....

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

راز دوستی  در صدر قرار دادن عشق خداوند است.

راز دوستی  در قسمت کردن شادی‌ها با دیگران است.

راز دوستی  در دوست داشتن بی‌قید و شرط دیگران است.

راز دوستی  در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران است.

آزاده رفتار کن

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دلم برات تنگ شده ... دوباره دلم برایت تنگ شده است دوباره دلم هوای تو را کرده است دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی و من نیز برایت از عشق بگویم بگویم که خیلی برایم عزیزی ، برایم بهترینی دلم تنگ است و تو نیستی باید با این دلتنگی بسازم و بسوزم دلم تنگ است برای راه رفتن در کنارت دست گذاشتن در دستانت نگاه به آن چشمهای زیبایت فاصله بین من و تو غوغا می کند و این قلب را دلتنگتر می کند کاش در کنارم بودی (م)

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟ گفت: نه…..گفت دوستم داری؟….گفت:نوچ…..گفت:اگه بمیرم برام گریه می كنی؟؟؟…..گفت:اصلا….دختره چشماش پر از اشك شد….هیچی نگفت….پسره بغلش كرد و گفت:تو خوشگل نیستی زیاترین هستی….تو رو دوست ندارم چون عاشقتم….اگه تو بمیری برات گریه نمیكنم چون من هم می میرم…..

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و آروم اشک بریزی

چون دلت براش تنگ شده، اما آروم اشکاتو پاکنی تا متوجه نشه...

چون حتما فکر می کنه دیوونه ای!

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه

دونه های اشک صورتت رو خیس کنه


اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی گل من باغچه نو مبارک

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

تقدیم به khazanm

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟ سهراب سپهري

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
   
 

........................................................

جواني عاشق....

.............................................

روي تخته سنگي نوشته شده بود :

اگر جواني عاشق شد چه کند؟...

من هم زير آن نوشتم:

بايد صبر کند...

براي بار دوم که از آنجا گذر کردم

زير نوشته ي من کسي نوشته بود:

اگر صبر نداشته باشد چه کند؟...

من هم با بي حوصلگي نوشتم:

بميرد بهتراست...

براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم.

انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد.

اما.............

زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم.......
 

 
 
 |    نوشته شده توسط khazanp
 
http://up.iranblog.com/images/1lehs60y79hyqmrt5oc.jpg

javahermarket

 

pctfx3.3

Lonely Girl Template

Interactive Multimedia CD Catalogue گروه طراحي چندرسانه اي وبلاگ رسانه گشت و گذار در دنياي رسانه هاي ديجيتال Medium Blog - Digital Media World قالبهاي رايگان سايت و وبلاگ Advanced Persian Blog Templates

اطلاعات مربوط به كارگاه طراحي قالب: Professional Web Site Design Center Template Design Workshop, دانلود قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, جزئيات قالب هاي رايگان Template Design Workshop, وبلاگ كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, جستجوي قالب هاي وبلاگ Template Design Workshop, تماس با كارگاه طراحي قالب Template Design Workshop, درباره كارگاه طراحي قالب

اطلاعات مربوط به گروه طراحي چندرسانه اي: Web Development Department - Multimedia Design Group , بخش توسعه وب - گروه طراحي چند رسانه اي Web Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي وب - گروه طراحي چند رسانه اي Multimedia Designing Department - Multimedia Design Group , بخش طراحي چند رسانه اي - گروه طراحي چند رسانه اي Blog - Multimedia Design Group , وبلاگ - گروه طراحي چند رسانه اي

اطلاعات مربوط به تكنوراتي: pictofxt Farsi Blog برنامه نویسی تحت وب

ثبت سایت دامنه فارسی لینوکس سرور

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد